۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

ماه قدح پوش

ماه قدح پوش

هوشم ربوده ماه قدح نوشی
خورشید روی زهره بناگوشی
زنجیر دل ز جعد سیه سازی
 گلبرگ تر به مشک سیه پوشی
 از غم بسان سوزن زرینم
در آرزوی سیم بر و دوشی
 خون جگر به ساغر من کرده
ساغر ز دست مدعیان نوشی
بینم بلا ز نرگس بیماری
 دارم فغان ز غنچه خاموشی
دردا که نیست ز آن بت نوشین لب
ما را نه بوسه ای و نه آغوشی
بالای او به سرو سهی ماند
مژگان او بخت رهی ماند
ای مشکبو نسیم صبحگاهی
از من بگو بدان مه خرگاهی
آه و فغان من به قلک برشد
سنگین دلت نیافته آگاهی
با آهنین دل تو چه داند کرد ؟
آه شب و فغان سحرگاهی
ای همنشین بیهوده گو تا چند
جان مرا به خیره همی کاهی ؟
راحت ز جان خسته چه می جویی ؟
طاقت ز مرغ بسته چه میخواهی ؟
بینی گر آن دو برگ شقایق را
دانی بلای خاطر عاشق را

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر